پروارت نمودم با شیره ی جانم
مانده هنوز زخمها به پستانم
عاشق بودم تا مرز پرستیدنت، کنیزکی بودم و زرخریدت
گوارا بودم وقت تشنگی ات
آه، درد و همچنان درد
درد زایمان هزارباره
و
هزار ساله
درد هزاران سنگ کوفته بر فرقم
نیست آیا مرحمی بر این دردم؟
تو نیز نگشتی مرحمی و نکرده ای مهری
لیک انسان باش و ابا کن ز پرتاب هر سنگی
مانده هنوز زخمها به پستانم
عاشق بودم تا مرز پرستیدنت، کنیزکی بودم و زرخریدت
گوارا بودم وقت تشنگی ات
آه، درد و همچنان درد
درد زایمان هزارباره
و
هزار ساله
درد هزاران سنگ کوفته بر فرقم
نیست آیا مرحمی بر این دردم؟
تو نیز نگشتی مرحمی و نکرده ای مهری
لیک انسان باش و ابا کن ز پرتاب هر سنگی
---------------------------------
شاعر نیستم و هیچگاه هم شعری نسرودم. تنها کلماتی در نهان خانه ی دل دارم که بازگویشان می کنم