5/7/09

بوی خاک

یادم می آید زمانی اگر کسی به خیار گاز می زد بوی خوش آیند آن را تا چندمتردورتر حس می کردیم. امروزه اما خیار یا هر میوه دیگری حتی اگر زیر دندانهای مان باشند از مزه، بو و طعم خبری نیست. این در حالی ست که چند هفته پیش قیمت خیار به کیلویی 5 یورو هم رسیده بود. در بیشتر کشورهای اروپایی هزینه درست کردن یک پُرس املت گوجه فرنگی بسیار بیشتر از جوجه کباب هست. حالا فکر نکنید که این گرانی بخاطر مرغوبیت گوجه فرنگیها هست. نه. مثل خیارهایشان بی بو و خاصیت هستند. با یک نوعش املت ترش می شود و با نوع دیگر شیرین. میوه ها هم همینطور
آدم بدبین و خرده گیری نیستم و همه چیز را سیاه نمی بینم. می دانم منابع کره خاکی محدود هست و جمعیت جهان بسیار بیشتر از آن زمانی ست که خیار و گوجه فرنگی هنوز طعم و مزه داشتند. شاید استفاده از شیوه های مصنوعی و گلخانه ای و تزریق انواع مواد شیمیایی ضروری باشند. از طرف دیگر می دانیم که سطح بسیار وسیعی از کره زمین ، بویژه در آفریقا و آسیا با اندکی بهبودسازی خاک می توانند به مزرعه و کشتزار تبدیل شوند. اما جنگ و درگیری ، بی کفایتی دولتمردان و یا سودجویی واردکنندگانی که در پی سودهای کلان و فوری هستند مانع از آن می گردد. با تکنولژی مدرن و مبالغ هنگفت و سرسام آوری که در دنیا صرف سلاح، زندان، انواع پلیس و نیروی فشار که صبح تا شب بدنبال این هستند که تارمویی از دختری بیرون نباشد و شلوارش تنگ و پاشنه کفشش بلند نباشد و امثالهم می شود، می توان حتی خشک ترین و بی بنیه ترین زمینها را به کشتزار تبدیل کرد. شاید در شرایط کنونی جهان این آرزویی باشد برآورده نشدنی. زیرا متاسفانه سیاست عمومی در جهان و ایران در رابطه با استفاده منطقی از زمین و منابع آن روندی ویرانگرانه و سودجویانه هست. بجای کمک به افزایش باروری زمین و ایجاد کشتزارهای بیشتر، دریا و جنگل و رود و تالاب آلوده و ویران می گردند. شاید تا نظم عمومی جهانی چنین هست تغییر بنیادی در این زمینه صورت نگیرد. اما با اطلاع رسانی به مردم در این زمینه و ایجاد حساسیت در بین مردم نسبت به آن و تلاش همگانی می توان تا حدودی جلوی این ویرانگری را گرفت

چندهفته ای در سوئد بودم. می توان گفت مردم سوئد در مقایسه با دیگر نقاط جهان بیشترین حساسیت را نسبت به محیط زیست دارند. بسیاری از مواد شیمیایی "تقویت کننده" و هورمونی که در دیگر کشورهای اروپایی آزاد هست و یا آزاد نیست و اما کنترل لازم برای عدم استفاده از آنها وجود ندارد در سوئد سالهاست که بکار برده نمی شوند. به همین خاطر در موقع خرید مواد غذایی و میوه و سبزیجات آنجا مردم اول محصولات داخلی را اگر موجود باشد می خرند با اینکه معمولا از اجناس مشابه وارداتی گرانتر هستند. در کوچه پس کوچه های پاریس و لندن و دیگر شهرها اگر جلوی پایت را خوب نگاه نکنی حتما برفضولات سگ پا خواهی گذاشت. اما در سوئد با اینکه به نسبت جمعیت شان بیشتر از جاهای دیگر سگ دارند اینطور نیست.
چند روزی نزد یک خانواده دوست داشتنی گیلک مهمان (مزاحم) بودم. یک آپارتمان چهار اتاقه داشتند. کنار کوچه ای که بین آپارتمان ها و پارکینگ محله قرار دارد هر صد متر یک ایستگاه ریختن زباله هست. در هر ایستگاه چهار تا محفظه بزرگ استوانه ای که قطر آنها یک و نیم متر و عمق شان چهار متر هست نصب شده که دوتا برای ریختن مواد اضافی غذایی و دوتا برای دیگر زباله ها هست. محفظه ها سرپوشیده هستند و موقع ریختن آشغال میتوان براحتی آنرا باز کرد. روزی یک بار کامیون می آید آنها را خالی می کند. در همین محله کوچکی که خانواده نامبرده زندگی می کنند یک ایستگاه دیگری هم وجود دارد که آنجا نیز چهار تا از این محفظه ها هست برای ریختن شیشه، فلز، روزنامه و کارتن. چهار روز آخر هر ماه نیز دو کانتینر بزرگ می گذارند تا مردم وسایل و لوازمی را که نمیشود در محفظه های نامبرده ریخت در آن ها میریزند. مثل میز، مبل، یخچال و تلویزیون کهنه و امثال آنها. سود این کار هم نصیب مردم می شود که از محیط و فضایی سالم برخوردار می گردند و هم شرکت صاحب مستغلات که از هزینه های جداسازی زباله ها که طبق قانون موظف به آن هست می کاهد. هرسال بعنوان تشکر از مردم بخاطر رعایت ضوابط محیط زیست و جداسازی زباله ها به هر خانواده ای چند کیسه 50 کیلویی خاک برای باغچه و گلدان می دهند . همولایتی هایم تعریف کردند که هرسال این کار را می کنند. روی بالکن دو در پنج متری شان دو تا گرین هاوس کوچک گذاشته بودند که از همه نوع سبزیجات (گرچه اندکی و مختصر) توی شان بود، حتی انواعی که در سوئد نیست و بذرشان را از ایران فرستاده بودند. با چه لذتی روزی چندبار به آنها سر میزدند و پروسه رشد شان را با شادی تماشا می کردند
گاهی حسودی ام می شود و و گاهی دلم میگیرد وقتی اینها را می بینم و بعد خبرهای مربوط به آلودگی و ویرانی دریا و تالاب و جنگل در ایران را می خوانم و یا می شنوم






این هم گرین هاوس بالکن همولایتی های عزیزم در گوتنبرگ سوئد