با شرمندگی باید بگم که با اشعار همولایتی(گرچه من گیلکم و ایشان مازرونی) دوست داشتنی ام مینا اسدی به تازگی آشنا شدم. البته گناه همش تقصیر من نیست. همه جای دنیا یکی که هنری داشته باشد روزنامه ها و رادیو تلویزیون و موسسات و سازمانهای هنری و ادبی چه دولتی و چه غیر دولتی در معرفی او و آثارش کلی مایه میگذارند و خلاصه مردم را با کارش آشنا میکنند. تو مملکت ما کمک به هنر و هنرمند تو سرشون بخوره، هنرمند و نویسنده ایرانی اگر مهمان اوین نباشد و یا کالبد بی جانش را تو خیابون پیدا نکردند میشه گفت خوش شانس هست
امروز در سایت روشنگری ویدئو کلیپ«صداى گريه مياد» که شعرش از مینا اسدی هست را دیدم. بخاطر چهارشنبه سوری تعطیلی گرفتم و خلاصه چندبار گوش دادم . شاید آنهایی که مرا می شناسند و معمولا به "بی احساس " بودن متهمم میکنند باور نکنند اما واقعا گریستم
شاید در این ایام شادی نوروزی بگویید شعر و ترانه غمگین مناسب نیست . اما من اینطور فکر نمی کنم. همانطور که غرق در اندوه نباید شادی را فراموش کرد عکس آن هم صادق هست
این حکایت از تاریخ سیستان را احتمالا بسیاری از شماها شنیده اید که
وقتی که سپاهیان «قُتیبه» (سردار عرب) سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردی چنگ نواز، در کوی و برزنِ شهر - که غرق خون و آتش بود - از کشتارها و جنایات «قُتیبه» قصّه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت و خود نیز، خون می گریست ... و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند
با این هم غم
در خانه ی دل
اندکی شادی باید
که گاه نوروز است
شادی و سرور ضروری است، بویژه در زمانه ای که گریه و عزا و تعزیه تبلیغ می شود و خنده تقبیح. اما بد نیست که حتی در روزهای شادی و سرور بیاد آوریم بلاهایی که بر سر جوانان ما آمد و می آید و بدانیم که هزاران هزار از هم مینهانمان امکان و فرصت شادی کردن در چهارشنبه سوری و نوروز را نخواهند داشت
داستان عمونوروز و بابانوئل راست باشه یا دروغ فرقی نمی کنه میلیونها انسان بویژه کودکان سالی یک بار با شور و شوقی بسیار درانتظارشان هستند تا هدایای نوروز و کریسمس شان را از آنها بگیرند. شب ژانویه دوستی مطلب جالبی درباره بابانوئل برایم تعریف کرد که برایتان می نویسم
ضرب و جمع و تفریق های زیر برای اینکه بدانیم بابانوئلی وجود دارد یا نه ضروریست: تقریبا دو میلیارد کودک در جهان زندگی میکنند. هندوها ، بودایی ها، یهودیان و مسلمانان را که حدود 85 درصد جمعیت جهان هستند و اعتقادی به بابانوئل ندارند را کم میکنیم، می ماند 15 درصد بقیه که می شود حدود 378 میلیون کودک. براساس آمار جهانی در هر خانواده سه و نیم کودک زندگی می کند. یعنی این 378 میلیون کودک در 108 میلیون خانوده تقسیم می شوند. به عبارت دیگر اگر فرض را براین بگذاریم که در خانواده ای بطور متوسط یک کودک مهربان و خوب هست، بابا نوئل باید در شب کریسمس به 108 میلیون خانوار سربزند و کادوها را آنجا بگذارد
از آنجایی که زمین از نطر زمانی به مناطق گوناگون تقسیم شده و گاهی بعضی مناطق با همدیگر 12 ساعت فاصله زمانی دارند، براساس محاسبات انجام شده، بابانوئل سه ساعت و نیم وقت دارد تا به تمام 108 میلیون خانه سر بزند. بعبارت دیگر او باید در هر ثانیه به 967،7 خانه برود. یعنی برای هر خانه یک هزارم ثانیه وقت دارد که کالسکه اش را پارک کند، بپرد پایین و از دودکش بخاری برود داخل خانه، کادو را جایی بگذارد، گیلاس شراب ضعیفی را که برایش گذاشتند بالا بکشد و دوباره از دودکش بالا برود و بپرد تو کالسکه و براند سمت خانه بعدی. محاسبات انجام شده نشان میدهد که فاصله متوسط بین خانه ها حدود یک کیلومتر می باشد. اگر توقفهای ضروری مثل توالت رفتن و امثال آنرا به حساب نیاوریم بابائول برای اینکه به همه برسد باید با سرعت صد میلیون کیلومتر براند. بعبارت دیگر کالسکه اش باید در هر ثانیه هزار کیلومتر براند، یعنی 3000 هزار برابر سرعت امواج صوتی. برای اینکه این سرعت را بهتر بفهمیم اضافه کنم که سریعترین وسیله نقلیه که بشر ساخته سفینه اولیسف هست که 50 کیلومتر در ثانیه سرعت دارد
اشاره کنم که گوزنهای شمالی که کالسکه بابانوئل را می کشند در حالت عادی می توانند ماکس 30 کیلومتر در ساعت بدوند. اما درمورد بار کالسکه. اگر فرض کنیم که هر کادویی بطور متوسط یک کیلو وزن دارد در اینصورت مجموع بار کالسکه می شود 500 هزار تن. از وزن بابانوئل میگذریم. در حالت عادی یک گوزن شمالی می تواند 200 کیلو بار را توسط کالسکه بکشد فرض کنیم که این گوزنها ویژه هستند و می توانند ده برابر معمول بار بکشند. باز هم بابانوئل به 360 هزار گوزن احتیاج دارد. دراینصورت مجموع وزن بار و گوزنها می شود حدود 600 هزار تن.
600 هزار تن که با سرعت 1000 کیلومتر در ثانیه پرواز کند نیروی مقاومت هوای عظیمی تولید میکند که می تواند گوزنها و بار و بابانوئل را ذوب کن. مثل زمانی که اجرام آسمانی به اتمسفر زمین برخورد می کنند و گاهی نور سوختنشان را در آسمان میبینیم. دو گوزن جلویی حدود 14300 تریلیارد (یعنی 21 عدد صفر دیگر به آن اضافه کنیم) وات در ثانیه انرژی جذب میکنند. همه گوزنها در همان 4 هزارم ثانیه اول خواهند سوخت وقتی سرعت کالسکه بمدت یک هزارم ثانیه از صفر ناگهان به 1000 کیلومتر در ثانیه میرسد چنین شتابی باعث ایجاد نیروی دافعه ای به اندازه 17500 برابر وزن جسم می شود. حال اگر وزن بابانوئل را 150 کیلو برآورد کنیم (براساس شنیده ها و فیلم های موجود) وی با نیرویی حدود 3 میلیون کیلو به قسمت عقب کالسکه میخکوب خواهد شد و در یک چشم بهم زدن تمام استخوانهایش خرد حواهد شد و از پیکرش جز لکه ای بر کالسکه باقی نخواهد ماند نتیجه اینکه طفلک بابانوئل اگر هم زمانی میزیست و به این شیوه کار میکرد با کمال اطمینان میتوان گفت که امروز مرده است
سازمان ملل متحد هفته گذشته نظرسنجي آماري اي ترتيب داد
كه سوالش اين بود:
"لطفاً عقيده صادقانه تان را در مورد راه حل كمبود غذا در بقيه جهان بيان بفرماييد." اين نظر سنجي به شدت شكست خورد چرا كه... در آمريكاي جنوبي كسي نمي دانست "لطفاً" يعني چه! در چين كسي نمي دانست "عقيده" يعني چه! در اروپاي شرقي كسي نمي دانست "صادقانه" يعني چه! در خاورميانه كسي نمي دانست "راه حل" يعني چه! در اروپاي غربي كسي نمي دانست "كمبود" يعني چه! در آفريقا كسي نمي دانست "غذا" يعني چه! و در ايالات متحده آمريكا كسي نمي دانست "بقيه جهان" يعني چه!
در مجاورت باغ وحش شهر بریستول پارکینگی هست که برای 150 ماشین سواری و 8 کامیون جا دارد. مسئول یا نگهبان پارکینگ مردی خوش برخورد و مهربان بود که به مدت 25 سال هر روز هفته را بدون وقفه کار می کرد و همیشه یک دستگاه بلیط دستش بود و بلیط های یک پوندی برای سواری و 5 پوندی برای کامیون صادر می کرد
چهار ماه پیش مسئولین باغ وحش متوجه شدند که نگهبان پارکینگ سر کار نیامده. جنجال و بی نظمی در پارکینگ حاکم شد. مدیر باغ وحش به اداره شهرداری بریستول زنگ می زند و جریان غیبت نگهبان و بلبشو در پارکینگ را اطلاع داده و می خواهد که شهرداری موقتا کسی را بجایش بفرستد. شهرداری جواب داد که مسئولیت پارکینگ با آنها نیست. مدیر باغ وحش می پرسد: نگهبان پارکینگ در استخدام شهرداری نیست؟ شهرداری می پرسد: کدام نگهبان پارکینگ؟ سرتان را درد نیاورم. نگهبان پارکینگ غیبش زد، آپارتمانش را هم پس داده و کسی از او خبری ندارد برآورد کردند که او روزانه 400 پوند در این 25 سه سال کاسب بوده و مجموع درآمدش از فروش بلیط 3 میلیون و 600 هزار پوند می باشد نوش جانش، دزدی که نکرده، ابتکار داشته و شغلی برای خودش ساخته و کمکی هم بود برای باغ وحش و بازدیدکنندگان ماشین دارش. از همه قشنگر این که کنترل سیستم خشن بازار آزاد و "تاچریسم" و نئولیبرالیسم" را دور زد. زندگی خوشی برایش آرزو می کنم خواندم Bristol Evening Post این را در
Made in China آکی ساونون فنلاندی که شرکتش پرچم هم تولید می کند با آهی جانگداز می گوید: بزرگترین و با اهمیت ترین سمبل استقلال کشورمان یعنی پرچم کشور ما نیز ساخت چین هست. و این نمونه دردآوری از گلوبالیزم می باشد.
مدتی است نرسیدم چیزی بنویسم. دیروز دوستی عکس جالبی برایم فرستاد، عکس پرچم آمریکا که در گوشه ای از آن با متن خیلی ریز نوشته شده: ساخت چین. این عکس بهانه ای شد تا پست اخیر را بنویسم.
خیلی از ما ایرانیها فکر می کنیم فقط تو مملکت ما هست که فروشگاهها از اجناس چینی انباشته شدند. اما با کمی جستجو و تحقیق می بینیم که این پدیده ایست جهانی و هیچ کشوری در دنیا از هجوم اجناس چینی در امان نمانده است. هزاران شرکت بومی در کشورهای صنعتی و نیمه صنعتی جهان بخاطر هجوم واردات کالاهای چینی ورشکست شدند و برای همیشه از صحنه بازار محو گشتند. راستش در این زمینه هیچ گناهی را نمی توان گردن چینی ها انداخت. می شود آنها را در زمینه سرکوب مردم تبت، سانسور، عدم رعایت حقوق بشر و در مجموع بخاطر دیکتاتوری سیاسی شان مورد نکوهش قرار داد، اما در مورد کالاهای چینی نه. چینی ها با اینکه از نظر سیاسی و طرز اداره کشور کماکان به شیوه سابق تک حزبی و دیکتاتوری حکومت می کنند و جلوی هرگونه انکشاف دمکراسی را می گیرند، اما از نطر اقتصادی دقیقا همان خطی را پیش می برند که سالها تئوریسین های نئولیبرال آمریکا و اروپا، یعنی سرمایه داری جهانی توصیه میکردند. این تئوریسین ها پیش بینی می کردند اگر دروازه های بسته چینِ چند میلیارد نفره به روی کالاهای آمریکایی، ارویایی و ژاپن باز شود سودهای کلان ماورا ذهن ما از این بازار بکر نصیب شان خواهد شد و شاید برای مدتی طولانی از ابتلا به بیماری مزمن بحرانهای ذاتی سیستم سرمایه داری مصون خواهند ماند. اما پیش بینی ها غلط درآمدند و درست برعکس این بازار جهانی است که مورد هجوم کالاهای چینی از هر نوعش، مثل لاستیک ماشین، کامپیوتر و وسایل الکترونیک، پوشاک و ... قرار گرفته اند. تاکنون اروپا و آمریکا صدها مانع و "مزاحمت" گمرکی برای ورود کالاهای چینی ایجاد کرده اند اما این تلاشها دردی را دوا نکردند. همین چند روز پیش آمریکا هزینه های گمرگی سنگینی را برای ورود لاستیک چینی گذاشتند
مدافعین تئوریک گلوبالیزاسیون در مخمصه بدی قرار گرفته اند. از یک طرف نمیتوانند شاهد ورشکستگی شرکتهای خودی بخاطر ناتوانی در رقابت با چینی ها باشند و از طرف دیگر نمی خواهند به شکست تئوریک خودشان، یعنی تئوری باز گذاشتن دست بازار و آزادی تحرک بدون مانع سرمایه و کالا بین مرزها اعتراف کنند.
البته کله گنده ها هیچوقت ضرر نمی کنند، سرمایه جهانی چنان به هم تنیده شده که هرجای دنیا روی هر موسسه بزرگی انگشت بگذاری می بینی پشتش سرمایه های آمریکایی، چینی و اروپایی مشترکا خوابیدند. عواقب بحران و ضررهایش هم نصیب مردم معمولی می شود و نه صاحبان سرمایه ها. پمپاژ میلیاردها دلار از پول مالیات دهندگان به موسسات متضرر اگر کمک نکرد به جان کارکنان معمولی موسسات می افتند. هزاران نفر را بیکار و بد بخت کردند. فشار اقتصادی و پیامد بد روانی آن چنان مردم را در منگنه قرار داده که تعداد خودکشی ها در یک سال اخیر در سراسر دنیای صنعتی سیر صعودی وحشتناکی به خود گرفته است. فقط در بزرگترین شرکت تلفن فرانسه در یک سال اخیر 22 نفر خودکشی کردند که مورد آخرش یک خانم 32 ساله بود که پس از اتمام جلسه ای که درباره تغییر و تحول در شکل اداره و انتقال و جابجایی پرسنل موسسه داشتند از طبقه چهارم خود را به پایین پرت کرد و فوت کرد.
خوبی دمکراسی این هست که آدم می تواند همه این ایرادها و اشکالات را از سیاستهای غلط دولتها، رهبران و قدرتمندان بگیرد بدون اینکه از عواقب آن مثل شلاق و زندان و شکنجه ترسی داشته باشد. وگرنه در جایی که دمکراسی نباشد چه بلایی سر وبلاگ نویسی نمی آورند که بپرسد: چرا وقتی هنوز برنجکاران ایرانی برنجهایشان را نفروخته اند کشتی کشتی برنج وارد می کنید؟. چرا به گفته رئيس کميسيون کشاورزی مجلس سالانه نياز به واردات 350 هزار تن برنج در کشور هست و شما در سال گذشته 1 ميليون و هشتاد هزار تن برنج وارد کردید؟ راستی این واردکنندگان که تیشه به ریشه کشاورزی ایران میزنند کیانند؟ و چرا؟ چرا؟ ....
*****
دختر مثل یک آب نبات چوبی در جهان "ما" نگاه مرد به زن کم شبیه نگاه یک آدم به یک بسته شکلات، آب نبات چوبی یا یک پاکت چیپس نیست. درست مثل این خوراکیها دختران و دختربچه ها توسط مردان خریده می شوند. فوزیه عبدالله دختر یمنی یک سال پیش که یازده سالش بود به اجبار توسط پدر فقیرش به عقد مردی میانسال در می آید. یک سال بعد، یعنی همین چند روز پیش که دوازده سالش بود پس از سه روز درد زایمان جانش را باخت
*****
هشت قلوها در پارک عکس زیر نادیا سلمان و هشت قلوهایش را نشان می دهد که برای اولین بار برای گردش و تفریح و آفتاب گرفتن به پارکی در کالیفرنیا رفتند. دوتا از هشت قلوها دخترند و شش تا پسر. ضمنا نادیا قبل از این هشت تا شش فرزند دیگر هم دارد