4/24/08

فرهنگ آدمهای بی فرهنگ

تو غربت وقتی حرفهای بعضی ها درباره فرهنگ و تمدن چندهزار ساله کشورمان و رفتار و عمل شان را مقایسه می کنم واقعا حالم بهم می خوره. بسیاری از ایرانیها که توی خیابون به هم برخورد می کنند سرشان را برمیگردانند و بنظر میرسد ته دلشان میگن:" این دهاتی ها دیگه اینجا چکار می کنند. آشغالها آبروی ما رو بردند" هرکس فکر میکنه سطح و کلاسش از دیگر هموطنانش بالاتره. مهمان چشم دیدن مهمان را نداره. اما ما که مهمان نیستیم و کسی ما را دعوت نکرده. هرکس به دلایلی تو غربت زندگی میکنه

یه روز با دوستم توی یک فروشگاه به خانمی برخوردیم که آشنایش بود. موهایش را بلوند رنگ کرده بود (که هیچ عیبی نداره) و چهره اش هم روشن بود. وقتی حرف میزد صداش خیلی پایین بود و تقریبا نمی شنیدیم و ما که بلند حرف می زدیم چهره اش نشان می داد که از مصاحبت با ما رنج میبرد. بعدا که علتش را از دوستم پرسیدم گفت دوست نداره کسی بفهمه ایرانی هست. همسایه هاش فکر می کنند آمریکاییه

بعضی ها که تو جمع اصلا فارسی صحبت نمی کنند و تعدادی حتی با بچه هاشون فارسی حرف نمیزنند و بیچاره بچه ها را از یک امکان بزرگ ارتباطی با هموطنانشان محروم می کنند

یک آقایی که چندسال در یک ساختمان چند طبقه با چندتا ایرانی دیگر همسایه هست و همیشه با آنها فارسی حرف میزد تابع انگلیس شد و پاس انگلیسی گرفت. دو سه ماه بعداز "انگلیسی" شدنش یک روز یک خانم ایرانی که همسایه اش بود رفت به رختشویخانه که لباس هاشو برداره. میگه درست سر ساعت رفتم. شاید چند ثانیه تاخیر داشتم.به هر حال یک دقیقه نشده بود. وقتی رسیدم دیدم همان آقای ایرانی اونجاست و نوبت بعدی ماشین مال اونه. با تکبر و چهره ای از خود راضی به انگلیسی گفت: ما انگلیسی ها به وقت و نظم بسیار اهمیت می دهیم

سوئد که بودم بچه ها تعریف میکردند یک روز که ایران ایر به تهران پرواز داشت ناگهان یک خانم ایرانی شروع کرد به بگو مگو با مامورین فرودگاه. علتش معلوم نبود اضافه بار بود یا چیز دیگه. با صدای بلند نزدیک به فریاد می گفت: من دکتر هستم و فلانم . فکر میکرد مثلا دکتر یا مهندس باشه هر غلطی میتونه بکنه. کلی آبروریزی کرد و آخرسر نگهبانها آمدند و دستش را گرفتند و از جلوی صندوق کشان کشان بردند. داشتند میبردنش گفت: مادرم تو ایران مریضه و از این حرفها. شوهرش که همان نزدیکیها بود گفت دروغ میگه

اما بدتر از همه: عده ای وقتی با ایرانیها صحبت می کنند برخوردشان خیلی متکبرانه و از موضع بالاست. اما همینها در برخورد با انگلیسیها، آلمانیها و سوئدیها رفتاری چنان چاپلوسانه و چاکرمنشانه دارند که آدم از هموطن بودن با اینها شرمش می شود

4/1/08

فوتبال زنان


چند روز پیش با تعدادی دوستان پیش یکی جمع بودیم ، میزبان، یک فیلم سه چهار دقیقه ای از مسابقه فوتبال زنان ایران با یک تیم آسیایی را گذاشت. وقتی بازیکن ایرانی می دوید باد زیر پیراهنش رفته و پیراهن پف می کرد و صحنه مضحکی بوجود می آورد. یکی دونفر از بچه ها خنده شان گرفت و تعدادی هم مثل من ساکت بودند. دلیلی برای شادی و خنده نمی دیدم، برعکس میل گریستن داشتم و موقع برگشت تو ماشین گریستم ، به خانه که رسیدم صورتم را شستم و دوباره گریستم و باز صورتم را شستم و از نو گریستم و ...گریه ام بخاطر شکست تیم ایران نبود. خود بازی و نتیجه اش زیاد برایم مهم نیست. البته دوست دارم همیشه ایران ببرد، اما بازی برد و باخت داره و از طرف دیگر ویتنامی ها و مالدیو یها هم حق پیروزی و شادی پس از آن را دارند. نه، اگر هم ایران می برد بازهم می گریستم. گریه ام بخاطر توهین به زنان ایران از طرف مردسالاران زن ستیز و تمسخر و خنده بعدی جهانیان هست. انسان چقدر باید فاسد و تباه باشد که در مخیله اش لباس فوتبال معمولی که همه زنان دنیا به تن دارند را محرک مردان تباه تر و پست تر از خودش بداند. اینگونه مردان فاسد اگروجود داشته باشند چه احتیاجی به دیدن مسابقه فوتبال دارند؟ می توانند به راحتی از طرق مختلف یک فیلم دوساعته مبتذل فراهم کرده و ببینند. تازه با کمال پر رویی تفسیر می کنند که : «با این حال تلاش بازیکنان ایران که با لباس کاملا پوشیده در هوای شرجی ویتنام بازی می کنند، تمجید برخی کارشناسان حاضر در مسابقات را برانگیخته است». مگر بازیکنان ایران به میل خودشان لباس را انتخاب کردند که تمجید بشوند؟ کدام زنی به میل خود توی هوای گرم و مرطوب خودش را توی گونی بسته بندی می کند تا بدود و تازه گل هم بزند؟ شاید از کارشناسان منظورتان کارشناسان آزار و شکنجه زنان هست؟ آری، زنان ایران قابل تمجیدند که علیرغم تمام زورگویی ها و آزار و شکنجه ها راضی به نشستن در پستوی خانه ها نبوده و فوتبال هم می کنند. لازم نیست خود را به کوچه علی چپ بزنید. دیگر هر بچه ای هم می داند که آرزو و تلاش مردسالاران زن ستیز این بوده و هست که زنان را از همه عرصه های فعالیت هنری، اجتماعی، سیاسی و ورزشی دور نگاه دارند. اگر زنان شعر می سرایند، فیلم می سازند، بورس تهران را می گردانند، کار اجتماعی و سیاسی می کنند، دانشگاه ها را پر می کنند و فوتبال می کنند همه اش علیرغم میل زن ستیزان قدرتمدار و علیرغم تمام موانع و اشکال تراشی هایشان بوده است. اینها دستاوردهایی است که زنان ما با تحمل ضرب و شتم و کتک و شلاق و زندان بدست آوردند و کسی به آنها ارزانی نکرده است. آنقدر کتک و شلاق و سنگ خوردند که دستهای شلاق زن و سنگ پران را خسته کرده اند، و دور نباشد آن روزی که آن دستان پلید بشکنند.

ظلم و بی مهری نسبت به زنان فعال ایرانی فقط از جانب آن دسته ای که بالا به آنها اشاره کردم نیست. هستند خارج گودنشینانی که یا از تک تک زنان ایرانی انتظار قهرمانی دارند و یا به نحوی آنها را زنان تسلیم شده و بدتر از آن نماینده و سفیر مردسالاران زن ستیز می شمارند. برخی از اینان آنقدر از واقعیات جامعه ما بدورند که همه چیز را با معیارهای سی یا چهل سال پیش می سنجند. خبری از این ندارند که اکثر دانشجویان دانشگاها دختر هستند، اکثر متخصصین اطفال زن هستند و سه زن بورس تهران را می گردانند، صدها ورزشگاه زنان ساخته شده ( قصد امتیاز دادن به کسی را ندارم. جامعه سرمایه داری هست و آنکه ورزشگاه می زند منظورش کار خیریه نیست، بلکه استفاده از یک امکان تجاری برای سود آوری سرمایه اش را در نظر دارد) . غرض اینسکه بگویم برای زن ستیزان بسیار مشکل است چون گذشته زنان و دختران را خام و مطیع و سر بزیر و خدمتکار مردان نگاه دارند. اگر تئوریهای مسخره و مندرستان با واقعیات جامعه ما همخوانی ندارد تقصیر را گردن واقعیات نیاندازید
کمی از هوای جدیت بدر آییم که بهار است. چند بیت زیر را از راحله یار عزیز کش رفتم . توصیه می کنم حتما کاملش را اینجا بخوانید که بسیار شیرین و زیبا سروده است
در میان شعله مستی را ببین!
در بیابان گل پرستی را ببین!
در محبت پیشدستی را ببین!
بی خیال از طعنه های نیشدار
خنده های دلکشی دارد بهار