تو غربت وقتی حرفهای بعضی ها درباره فرهنگ و تمدن چندهزار ساله کشورمان و رفتار و عمل شان را مقایسه می کنم واقعا حالم بهم می خوره. بسیاری از ایرانیها که توی خیابون به هم برخورد می کنند سرشان را برمیگردانند و بنظر میرسد ته دلشان میگن:" این دهاتی ها دیگه اینجا چکار می کنند. آشغالها آبروی ما رو بردند" هرکس فکر میکنه سطح و کلاسش از دیگر هموطنانش بالاتره. مهمان چشم دیدن مهمان را نداره. اما ما که مهمان نیستیم و کسی ما را دعوت نکرده. هرکس به دلایلی تو غربت زندگی میکنه
یه روز با دوستم توی یک فروشگاه به خانمی برخوردیم که آشنایش بود. موهایش را بلوند رنگ کرده بود (که هیچ عیبی نداره) و چهره اش هم روشن بود. وقتی حرف میزد صداش خیلی پایین بود و تقریبا نمی شنیدیم و ما که بلند حرف می زدیم چهره اش نشان می داد که از مصاحبت با ما رنج میبرد. بعدا که علتش را از دوستم پرسیدم گفت دوست نداره کسی بفهمه ایرانی هست. همسایه هاش فکر می کنند آمریکاییه
بعضی ها که تو جمع اصلا فارسی صحبت نمی کنند و تعدادی حتی با بچه هاشون فارسی حرف نمیزنند و بیچاره بچه ها را از یک امکان بزرگ ارتباطی با هموطنانشان محروم می کنند
یک آقایی که چندسال در یک ساختمان چند طبقه با چندتا ایرانی دیگر همسایه هست و همیشه با آنها فارسی حرف میزد تابع انگلیس شد و پاس انگلیسی گرفت. دو سه ماه بعداز "انگلیسی" شدنش یک روز یک خانم ایرانی که همسایه اش بود رفت به رختشویخانه که لباس هاشو برداره. میگه درست سر ساعت رفتم. شاید چند ثانیه تاخیر داشتم.به هر حال یک دقیقه نشده بود. وقتی رسیدم دیدم همان آقای ایرانی اونجاست و نوبت بعدی ماشین مال اونه. با تکبر و چهره ای از خود راضی به انگلیسی گفت: ما انگلیسی ها به وقت و نظم بسیار اهمیت می دهیم
سوئد که بودم بچه ها تعریف میکردند یک روز که ایران ایر به تهران پرواز داشت ناگهان یک خانم ایرانی شروع کرد به بگو مگو با مامورین فرودگاه. علتش معلوم نبود اضافه بار بود یا چیز دیگه. با صدای بلند نزدیک به فریاد می گفت: من دکتر هستم و فلانم . فکر میکرد مثلا دکتر یا مهندس باشه هر غلطی میتونه بکنه. کلی آبروریزی کرد و آخرسر نگهبانها آمدند و دستش را گرفتند و از جلوی صندوق کشان کشان بردند. داشتند میبردنش گفت: مادرم تو ایران مریضه و از این حرفها. شوهرش که همان نزدیکیها بود گفت دروغ میگه
اما بدتر از همه: عده ای وقتی با ایرانیها صحبت می کنند برخوردشان خیلی متکبرانه و از موضع بالاست. اما همینها در برخورد با انگلیسیها، آلمانیها و سوئدیها رفتاری چنان چاپلوسانه و چاکرمنشانه دارند که آدم از هموطن بودن با اینها شرمش می شود
یه روز با دوستم توی یک فروشگاه به خانمی برخوردیم که آشنایش بود. موهایش را بلوند رنگ کرده بود (که هیچ عیبی نداره) و چهره اش هم روشن بود. وقتی حرف میزد صداش خیلی پایین بود و تقریبا نمی شنیدیم و ما که بلند حرف می زدیم چهره اش نشان می داد که از مصاحبت با ما رنج میبرد. بعدا که علتش را از دوستم پرسیدم گفت دوست نداره کسی بفهمه ایرانی هست. همسایه هاش فکر می کنند آمریکاییه
بعضی ها که تو جمع اصلا فارسی صحبت نمی کنند و تعدادی حتی با بچه هاشون فارسی حرف نمیزنند و بیچاره بچه ها را از یک امکان بزرگ ارتباطی با هموطنانشان محروم می کنند
یک آقایی که چندسال در یک ساختمان چند طبقه با چندتا ایرانی دیگر همسایه هست و همیشه با آنها فارسی حرف میزد تابع انگلیس شد و پاس انگلیسی گرفت. دو سه ماه بعداز "انگلیسی" شدنش یک روز یک خانم ایرانی که همسایه اش بود رفت به رختشویخانه که لباس هاشو برداره. میگه درست سر ساعت رفتم. شاید چند ثانیه تاخیر داشتم.به هر حال یک دقیقه نشده بود. وقتی رسیدم دیدم همان آقای ایرانی اونجاست و نوبت بعدی ماشین مال اونه. با تکبر و چهره ای از خود راضی به انگلیسی گفت: ما انگلیسی ها به وقت و نظم بسیار اهمیت می دهیم
سوئد که بودم بچه ها تعریف میکردند یک روز که ایران ایر به تهران پرواز داشت ناگهان یک خانم ایرانی شروع کرد به بگو مگو با مامورین فرودگاه. علتش معلوم نبود اضافه بار بود یا چیز دیگه. با صدای بلند نزدیک به فریاد می گفت: من دکتر هستم و فلانم . فکر میکرد مثلا دکتر یا مهندس باشه هر غلطی میتونه بکنه. کلی آبروریزی کرد و آخرسر نگهبانها آمدند و دستش را گرفتند و از جلوی صندوق کشان کشان بردند. داشتند میبردنش گفت: مادرم تو ایران مریضه و از این حرفها. شوهرش که همان نزدیکیها بود گفت دروغ میگه
اما بدتر از همه: عده ای وقتی با ایرانیها صحبت می کنند برخوردشان خیلی متکبرانه و از موضع بالاست. اما همینها در برخورد با انگلیسیها، آلمانیها و سوئدیها رفتاری چنان چاپلوسانه و چاکرمنشانه دارند که آدم از هموطن بودن با اینها شرمش می شود