9/11/08

ترس، امید ، باور


والتربورکرت: "شاید ما از خود بپرسیم که چگونه گله گورخرها و گوزنهای آفریقایی می توانند در حضور شیرها بچرند . شیرها حمله خواهند کرد... اما فقط در لحظه خطر بی واسطه است که یک حیوان به گریز می افتد، دیگران نیروی خود را ذخیره می کنند و به چرا ادامه می دهند و به زودی حیوانی هم که توانست این بار از چنگال جانور مهاجم بگریزد به آنها ملحق می شود. آنها چه می توانند بکنند؟ اما انسان ها از آنجا که آگاهانه می کوشند محیط شان را کنترل کنند، خاطره هایشان را به حافظه بسپارند و آینده را پیش بینی کنند نمی توانند حضور کشدار شیرها را فراموش نمایند"

گاهی که بی خدا می شوم احساس خلا و تنهایی کرده و خود را بی پشتیبان می بینم، بعدا دوباره این خلا را با خدا پر میکنم، اما هرگز پیش نیامده که حتی یکی از آه و ناله ها و دعا ها و خواسته هایم که هیچکدام ناممکن و نامشروع و ناعادلانه نیستند برآورده شوند. این همه ستم، بی عدالتی و رنج بیکران اکثریت مردم جهان را آرزوی مرحمی میکنم و اما هرگز برآورده نمی شود و من باز بی خدا می شوم. این دور باطل خداپرستی و بی خدایی شده مشغله فکری روزانه ام
اینکه خدا از ازل بود یا بعدها ذهن بشر آنرا بوجود آورد، یا اینکه خدا یکی است ، دوتا و یا چندتا بحثی است که قرون متمادی، شاید از همان روزی که جوامع بشری بوجود آمدند نه تنها مردمان عادی بلکه همچنین متفکران هر دوره درگیر آن بوده و هستند. بزرگترین جنگهای خونین تاریخ بر سر برداشت های متفاوتی که از" پیام خدا" وجود داشت و بصورت مذاهب گوناگون متجلی می شد بوقوع پیوسته است از جمله آنها جنگ پروتستانها و کاتولیکها ، جنگهای صلیبی، جنگ شیعه و سنی، خوارج و صدها جنگ خونین دیگر. میگویند اغلب مذاهب در بدو پیدایش خود خصلتی آزادیخواه و برابری طلب داشتند و بعدها اغنیا و قدرتمندان از این باور مردم استفاده کرده و آنرا به وسیله ای برای تحمیق و توجیه ظلم های این جهان تبدیل کردند. عده ای میگویند مذهب آهِ مخلوق ستم دیده است و اضافه می کنند که مذهب به عنوان "آه مظلومان" هنگامی پذیرفتنی است که به وسیله ستمدیدگان و بیچارگان به کار بسته شود ؛ اما هنگامی که به وسیله انگل صفتانی که ستم را توجیه می کنند به کار گرفته می شود ، قطعاً پذیرفتنی نیست
باری، درمورد پیدایش خدا و مذهب نظریه های متفاوتی وجود دارد که یکی از جدید ترین آنها را همین دیروز خواندم که توسط فیلسوف آمریکایی آلکساندر ساکستون مطرح گردیده و م.ر.ش گرامی در مقاله ای آن را بررسی کرده است. مقاله کمی مشکل و بقول معروف بالاتر از سواد من بود. اما با چند بار خواندن بالاخره "شیرفهم" شدم و خلاصه اش اینطور هست که :زمانی انسان که هنوز انسان کاملی نبود مثل حیوانات دیگر بصورت فردی یا گروهی به شکار یا جمع آوری میوه های جنگلی مشغول بود و دغدغه فکری خاصی جز سیر کردن شکم خود و پرهیز از خطر خورده شدن توسط دیگر حیوانات نداشت. ترس دایم از خورده شدن توسط دیگران چنان او را از نظر روانی فلج کرده بود که مجبور شد خدا و مذهب را خلق کند تا امیدی باشند برای زنده ماندنش
این هم نقل قولی از مقاله ،برای راحتی شما همه آن بخش های سخت را حذف کرده و راحتترین بخش که در عین حال چکیده فرضیه ساکستون را بیان میکند را برایتان می آورم:

"زمانی نه چندان دور در گذشتۀ سیاره ما ، حیوانی که احتمالاً بعضی وقت ها روی دو پا راه می رفت و لای پاهایش را با انگشتانش می خاراند ، به وجودِ فردی ِ خود آگاهی یافت و مرگِ بازگشت ناپذیر را بازشناخت. این دو دریافت شاید جداگانه حاصل شده باشند ؛ اما هنگامی که برداشت دوم استوار برجای نشست ، حیوان مذهب را ابداع کرد و به نخستین انسان تبدیل شد"

20 comments:

Anonymous said...

گیلانک عزیز
من هم که دوازده سیزده سالم بود بارها دوش میگرفتم و توی حمام که فکر میکردم کاملا پاک و منزه هستم رو به سقف حمام نگاه میکردم و میگفتم: خدا اگه هستی خوتو نشونم بده. گاهی هم چشمهایم را میبستم و آهسته باز میکردم و بعد روروبر را نگاه میکردم که شاید آمده باشه. نیومد که نیومد و من هم عصبانی شدم و بعدش از احضار کردنش ناامید شده و کوتاه اومدم و... از خیرش گذشتم

Anonymous said...

سلام
منتظرم تا خدا و الله و اهورا مزدا و
god و gudو bogو tor وzeus
و... اول با هم توافق بکنند بعد من تصمیمم را بگیرم
پدرم تهرانی و مادرم گیلک هست. وبلاگ خوبی داری. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم. آدرست را پیدا نکردم. بد نیست یک ای میل هم در وبلاگ بگذاری
با درودهای گیلکانه

Anonymous said...

گیله دختر عزیز
جنگ هفتاد و دو ملت همه افسانه بود / چو نیافتند حقیقت ره افسانه زدند
شاد باش و سرسبز

Anonymous said...

سلام دوباره
گویا شعر را غلط نوشتم درستش را می نویسم
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چو نیافتند حقیقت ره افسانه زدند
شاد باش و سرسبز

Anonymous said...

سلام گیلانک
وقتت بخیر
چه عجب به ما سر زدی
خیلی خیلی خوشحالمان کردی
بدی این بلاگ اسپات اینه که شکلک نداره اخه من عادت دارم تو هر کامنت یه چند تا شکلک خنده بذارم
در موردموضوعی که نوشتی من فقط به یک جمله بسنده میکنم
یکی از بزرگان که الان اسمش یادم نیست میگفت: من متعجبم از این بشر که یک کرم نمی تونه خلق کنه ولی این همه خدا درست کرده
شاد باشی

Anonymous said...

" من به اندازه یک ابر دلم می گیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری

- دختر بالغ همسایه

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقه می خواند ".
سهراب سپهری

Anonymous said...

سلام
چندوقت پیش در مقاله ای در سایت شمالیها جمله زیبایی خواندم که عینش یادم نمی آید اما معنایش این بود که از آن روزی که جوامع بشری بوجود آمدند نابرابریها نیز بوجود آمد و آنهایی که بیشتر داشتند برای محافظت زمین و آب و گله و مال خود از دست ندارها دورشان را چپر کشیدند و از همان زمان نیز شکنجه و زندان و اعدام و زندانبان و... ابداع شد. به گمان من اعتقاد به خدا هم باید از همان زمان باشد

Anonymous said...

اتفاقا هميشه خدا بهترين چيزا رو براي من خواسته و در سخت ترين لحظات زندگي دستم و گرفته فكر اينكه خدا نباشه زندگي رو از ايني كه هست واسم پوچ تر ميكنه... راستش خدا براي بودنش به توجيه من و تو نياز نداره فقط يادت باشه حالا كه حالت خيلي خوبه بي خدا نشي و فردا كه به بودنش احتياج داري دوباره هوس بوسيدنش به سرت نزنه.. تا حالا شده دلت واسه يك دوست تنگ بشه؟ يعني حتما بهش نياز داري كه دلت واسش تنگ مي شه؟ يا اينكه دلت واسه وجودش تنگ ميشه؟ بذار يكبار كه دلت واسه خوده خدا تنگ شد نه اينكه مجتاج شدي دستش و محكم بگير و ولش نكن اگر هم الان ولش كردي نگران چيزي نباش چون مطمئنم اون ولت نميكنه تجربش و دارم.. راستش همه ما اين تجربه اي رو كه داري داشتيم اما اينقدر اين دنيا همه چيزش حساب كتاب داره كه نمي تونم بگم كشكي به وجود آمده..
اثبات شدن وجود خدا يا عدم اثباتش برام زياد مهم نيست من عاشق دوستي هستم كه بي دريغ دوستم داره و بي دريغ دوستش دارم حتي اگر تنها ترين تنها شوم باز هم خدا هست خودت رو از اين نعمت محروم نكن رفيق جهنم بدي ميشه دنيا.
راستي اينايي كه گفتي كفر نبود كه به كه به من اينجوري گفتي همه ما گاهي كم مياريم اما دنبال خدا تو نوشته ها نگرد رفيق تو دلت بگرد تو مردم بگرد تو طبيعت بگرد..
راستش هيچوقت برام مهم نبوده كه دانشمندان گفتن ما حيوانات بي مقداري هستيم برام مهمتره كه خدا به خلقت من به خودش افتخار كرده من كسي و دوست دارم كه به من احترام بذاره نه به شخصيت و شعور و گذشته و آينده ام به نام علم و نان توهين كنه!
ببخشيد اگر زياده گويي كردم

Anonymous said...

ظاهرا بين اين همه دوستا فقط من رفتم بالاي منبر و همه يكجورايي باهات همدردي كردن ببخشيد اگر حال و هواي اينجا رو خراب كرد من فقط تجربه چند تا عشق بازي ساده رو كه ديدم گفتم..
خدا همراهت گيله دختر عزيز

Anonymous said...

چقدر اينجا كامنت گذاشتن پيجيده است

Anonymous said...

دلبستگی جان !
هیچ اشکابی ندارد که خدا را در قلب خود حس می کنی و اینکه خدایت هرچه خواستی به تو داد و دست تورا در سخت ترین لخطات گرفت و اینکه خدا
عزیزترین دوست تواست,اشکال و مشکل آنگاه پیش می آید که وقتی خدایت ترا اینهمه بی درد و بی نیاز کرد,دیگر دردمندان و ریشه های زمینیِ دردها را فراموش بکنی و به همان ریسمان خدایت آویزان باشی؛آنکاه است که خدایت افیونت می شود

Anonymous said...

از كجا اينقدر مطمئني كه خداي من افيون من شده؟ نكنه به شما الهام ميشه؟ در ضمن من نيازي به اين ندارم كه شما به من بگي چي اشكال داره چي نداره!! چون من خداي خودم و براحتي پيدا نكردم.. از جايي نزديك به كفر بهش رسيدم به هر حال مرسي از حساسيتت

Anonymous said...

زدن يكسري حرفها تو اين دوره جرات مي خواد يكيش همين كه بين يك چمع تنها تو باشي كه بگي به خدا اعتقاد داري! ميدونم تو اين جمع خيلي ها هستن كه تو دلشون خدا رو دارن اما جرات ندارن اعتراف كنن مي دوني چرا؟! چون بعدا ديگران ميگن اين و ببين اصلا روشنفكر نيست.. ببخشيد من يك لجظه گر گرفتم چون واسه مني كه با توجه به مدل زندگيم و ظاهرم كه اصلا به آدمهاي ديندار نمي خوره و اينكه با خيلي از دين دارها مشكل و دعوا دارم اين مدلي حرق شنيدن خيلي سخته!!

Anonymous said...

درود بر گیلانک عزیزم! دلم برای نوشته هایت تنگ شده بود...

کامگار باشید

Anonymous said...

سلام بر گيله دختر عزيز مثل هميشه خواهان حضور پررنگترت هستم

اقاقیا said...

گیلانک نازنینم. سلام
چه اسم قشنگی داره وبلاگت.زادگاه من هم گیلان است . مرسی بهم سر زدی. امیدوارم همیشه خواننده وبلاگت باشم
زنده باشی

Anonymous said...

سلام
جمله زیر را در وبلاگ عزیزی که الکترونیک میشناسمش اخیرا خواندم که مناسب این مقاله هست
ولتر به مثابه یکی از پیشتازان روشنگری و جدایی دین و دولت نوشته بود

پرودردگارا، اگر وجود داری، روح مرا، اگر وجود دارد، بیامرز

Anonymous said...

سلام.پست آخرم درباره خدا و داستان آفرینش هست. شما را دعوت به خواندن آن میکنم

Anonymous said...

گیلانک عزیز سلام
چه وبلاک خوب و متنوعی داری. خیلی استفاده کردم
من هم یک گیله دختر هستم. اهل چابکسر، وبلاگت را میخواستم توی لینکها بگذارم اما نشد. تازه کارم. دوباره سعی میکنم .حتما میگذارم

Anonymous said...

سایت سل تی تی در راستای تلاش خود در جهت زنده نگاه داشتن فرهنگ و تاریخ گیلان و جهت ارتقای گفتمان درون استانی اقدام به راه اندازی انجمن گفتگوی سل تی تی نموده است.
دراین راستا مدیریت انجمن ازدوستان علاقه منددر بخشهای اخبار استان, تاریخ و فرهنگ گیلان, ادبیات , انجمنهای گفتگو و آشنایی و حوزه های دلخواه و پیشنهادی دوستان که به تصویب مدیریت برسد و جهت مدیریت این بخشها دعوت به همکاری می نماید.